basij for us

این وبلاگ برای رای مباحث سیاسی است

basij for us

این وبلاگ برای رای مباحث سیاسی است

زندگی نامه شهیدعلی شیر شفیعی


در مرداد ماه سال 1346 در خانواده ای از «طایفه ی کردشولی» سعادت شهر استان فارس چشم به جهان گشود. پدر به شغل کشاورزی و دامداری و مادرش خانه دار بود.

تحصیلاتش را در مدارس ابتدایی روستای «جیسقان»ـ قائم آباد ـ و مدرسه ی راهنمایی «سعادت شهر» و متوسطه را در «مرودشت» به پایان رسانید.

همزمان با تحصیلات دوش به دوش پدر در کشاورزی و دامداری کار و تلاش می کرد. اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان معلم در کلاس های شبانه حضور پیدا می کرد و به آموزش بی سوادان مشغول شد.

با شکل گیری بسیج در گروه مقاومت حضور پیدا کرد و به عنوان عضو فعال در آموزش های نظامی و عقیدتی در شهرستان «مرودشت» و «سعادت شهر» شرکت کرد و البته در مسابقات تیراندازی بسیجیان به عنوان نفر برتر شناخته شد.

در سال 1364 در مرکز تربیت معلم شهرستان «داراب» در رشته ی آموزش ابتدایی پذیرفته و به عنوان دانشجو مشغول به تحصیل شد. سال اول تربیت معلم را با موفقیت به پایان رسانید و در ابتدای سال دوم بود که جنگ تحمیلی به اوج رسیده بود و ایشان با جمعی از دانشجویان در تاریخ 8آبان ماه سال 1365 به جبهه اعزام شد.

این معلم بسیجی سرانجام درمنطقه عملیاتی شلمچه در تاریخ یازدهم بهمن ماه سال 1365 براثر اصابت ترکش به ناحیه ی سر، به شهادت رسید.

پیکر پاک و مطهرش در جوار بقعه ی مبارک «شیخ قطب الدین»ـ شاه مردان، از مریدان حضرت علی«ع»ـ در یازده کیلومتری جنوب غربی «سعادت شهر» در جوار دیگر شهیدان به خاک سپرده شد.


برگی از دفترچه ی خاطرات شهید:

به اتفاق جمعی از دانشجویان و بسیجیان پایگاه های مقاومت شهرستان «داراب» که حدود پانزده اتوبوس بود به مقصد جبهه عازم شدیم. ابتدا به سوی «شیراز»، حرکت کردیم. در شیراز باران شدیدی می بارید و فردای آن روز جمعی از ما را جهت آموزش به طرف «تهران» اعزام نمودند. از «دروازه قرآن شیراز» که گذشتیم، خبر رسید به علت طغیان رودخانه ی «کر» و رودخانه های فصلی و سیلاب تنگه ی «سعادت شهر» معبر عبور و مرور مسدود شده است. مسئولین ما را برگرداندند و به سوی «اهواز» حرکت دادند. پس از پیمودن مسافت طولانی به «اهواز» رسیدیم.

در سی و پنج کیلومتری «اهواز» در جنگلی، آموزش های نظامی و رزم شبانه را آموزش دیدیم. تعدادی از دوستان جزء گردان دریایی و به عنوان غواص مشغول آموزش بودند. مدتی بعد ما را با تجهیزات مسلح کردند و به خط مقدّم اعزام شدیم.

شب حمله فرا رسید! منورهای عراقی از دورترین نقاط مشخص بود، تعدادی از هم رزمان غواص در حمله شرکت کردند و پس از نبردی نابرابر جمعی از آن ها به شهادت رسیدند. هواپیماهای عراقی روز بعد در محل عملیاتی سر رسیدند و چندین راکت به سمت ما پرتاب کردند. راکت ها به زمین برخورد کرد و به کسی آسیبی وارد نشد. پس از گذشت چند روز «عملیات کربلای چهار» شروع شد و ما نیز در آن عملیات حضور یافتیم.

مدتی بعد که منطقه در آرامش بود به مرخصی رفتیم و دیداری با خانواده و اقوام تازه کردیم و مجددا به «شلمچه» بازگشتیم.

به محض بازگشت مشاهده کردم که خیمه ها و سنگرها خالی است؛ چون بچه ها همه به عملیات رفته بودند. ما هم خودمان را آماده ی خط مقدم نمودیم، سوار کامیون شدیم و به سوی خط اول حرکت کردیم.

حدود ساعت دو نیم شب بود که به پشت خاکریز مورد نظر رسیدیم. صدای خمپاره ها و توپ ها از دور و نزدیک شنیده می شد و گاهی اوقات خود را به پناهگاه می رساندیم تا از شر ترکش ها در امان باشیم. بعد از آن مشغول حفر سنگر بودیم؛ به هر نفر از ما دو نارنجک و صد و بیست عدد فشنگ دادند. شب تا صبح را در هوای سرد در سنگر ماندیم. از یک طرف صدای خمپاره ها و توپ و از طرفی دیگر هواپیماهای عراقی در منطقه ی عملیاتی و پرتاب راکت و گاهی اوقات تیرآهن!

در هر کدام از سنگرها شش نفر جا گرفتیم و فردا صبح با چند دستگاه «تویوتا» به خاکریز اول رسیدیم. قایق ها برای حمل ما آماده بودند. سوار شدیم و به سوی کانال های دشمن حرکت کردیم. بعد از بیست دقیقه به مکان مورد نظر رسیدیم. در کانال جنازه های زیادی از عراقیان که روی هم انباشته شده بود مشاهده می شد، از مسیر که گذشتیم به سمت خاک ریز اول نزدیک شدیم.

دشمن از وجود ما باخبر شد. سیل خمپاره ها و کاتیوشا به سمت ما روانه شد. مجبور شدیم مدتی در کانال توقف کنیم، رانندگان بیل مکانیکی با شجاعت تمام به خاک ریز زدن مشغول بودند. هوا کم کم تاریک و تاریک تر می شد. مجدداً به سمت خاکریز اول حرکت کردیم و مدتی بعد به آن محل رسیدیم. آتش دشمن کمتر شد با بیلچه های کوچک شروع به حفر گودال و پر کردن گونی هایی پر از خاک کردیم تا جلو سنگر قرار دهیم. در اوج تاریکی برای شام تعدادی کنسروماهی بین ما تقسیم کردند. با دست های پر از گل و خاک با نوک بیلچه کنسرو را باز کردیم. هنوز دو لقمه نخورده بودیم که آتش دشمن شروع شد!

سنگر از صدای خمپاره ها و کاتیوشا مانند گهواره تکان می خورد. نارنجک ها را در زیر شکم قرار دادیم تا مبادا ترکش خمپاره ها به آن اصابت کند. در نزدیکی سنگر ما گلوله ی خمپاره منفجر شد و ترکشی به کلاه آهنی ام خورد ولی به من آسیبی نرسید. خواست خدا بود که به طرز معجزه آسایی آسیبی نبینم.

آتش دشمن تا صبح ادامه داشت و رزمندگان ما هم پاسخ می دادند. فردا صبح چند نفر از رزمندگان شهید و جمعی را هم موج انفجار گرفته بود. همان روز ما را به منطقه ی «ابوخصیب» انتقال دادند. نیروهای عراقی در پانصد متری و در بعضی از جاه ها به سیصد متری ما رسیدند. ساعت ده شب بود که باز شروع به کندن گودال و پر کردن گونی های خاک شدیم. روی سنگر را با خاک پوشاندیم تا از شر بمب های خوشه ای دشمن در امان باشیم. در این محل هواپیماهای عراقی هر چند ساعت در آسمان ظاهر می شدند و گلوله به سمت ما می ریختند.

گاهی هواپیماها برای تضعیف روحیه بر سر ما تیرآهن می ریختند. بعد از سه شب، جمعی از ما به عقب برگشتیم و نیروهای تازه نفس مستقر شدند.

چند روز نگذشت که برای شرکت در «عملیات کربلای پنج» آماده شدیم.

/224224

زندگینامه شهیدغلامرضانادریان جهرمی+خاطره


بسم الله الرحمن الرحیم

ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص (سوره صف/4)

خداوند آن مؤمنان را که در صف جهاد با کافران همانند سد آهنین همدست و پایدارند بسیار دوست می دارد.

سخن از شهید دیگری است فرزندی از تبار هابیلیان سرخ تاریخ، مقلد روح الله، فریادگر جهاد، فرزندی از تبار حسینیان و پاکباخته ای از خیل رهروان راه روح الله، آری سخن از شهید رضا نادریان است، پاسدار و دانشجوی پیرو خط امام و ورزشکار مؤمن و متعهدی که برای شهادت لحظه شماری و بی تابی می کرد و متعهدانه در راه اسلام گام برمی داشت و همانند حسین در کربلای خونین ایران، در پیکار با کفر، در درگیری با ستمکاران و ظالمان ایثار را به زیباترین و باشکوه ترین نوع خود به همه همرزمانش و به همه تاریخ نشان داد. آری بار دیگر نوگلی از باغ روح الله بدست جلادان و صدامیان آمریکایی پرپر شد، پاسداری از پاسداران اسلام در کربلای ایران بدست دژخیمان صدام به شرف شهادت نائل آمد.

رضا در یک خانواده متوسط مذهبی در سال 1339 دیده به جهان گشود او در زمانی که کودکی بیش نبود روحی سرشار از عاطفه و گذشت داشت از اوان طفولیت او آنچه فضای چهاردیواری بلند خانه را پرمی ساخت قرائت قرآن و آوای خوش مناجات پدرش در نیمه های شب تا به صبح بود و آمد و شدهای روحانیون، در چنین جو و محیطی بود که رضا دیده به جهان گشود و از عشق و عطوفت و مهرورزی پر شد و خیلی زود راهش را یافت و در آن ثابت قدم ماند.

پدر که تمام گوشت و پوست و رگ و استخوانش جوشان از خدا بود و جز در راه حق و حقانیت خدا نیندیشید و گام برنداشت بدلیل نابینابودن او عصایی بود در درست لکن رضا که میراث بر خوب پدر بود عصای باوفای دیگر او بود که در راه خانه به مسجد و بالعکس که تنها رهی بود که خوب می شناخت هدایت می کرد.

تحصیلات ابتدایی و متوسطه را با موفقت گذراند و در زمره شاگردان ممتاز قرار داشت و سپس به دانشگاه شیراز در رشته مهندسی راه یافت. از همان اوان نوجوانی، نشانه های ایمان و تقوی در او نمایان بود. شروع فعالیتهای واقعی او از دبیرستان آغاز شد، لذتهای زودگذر زندگی هیچگاه در او اثری نداشت و او را از شوق دیدار الله بازنمی داشت رفتارش در خانه الگویی بود برای سایرین، بیشتر اوقات فراغت خود را به مطالعه کتب مذهبی و سیاسی می پرداخت، به ورزش علاقه عجیبی داشت به طوری که هر روز صبح قبل از صبحانه چند کیلومتری دوچرخه سواری می کرد و معتقد بود برای مفید بودن و سازندگی باید تنی قوی داشت تا افکار نیز رشد یابد عبادت خدا را از واجبات زندگی خود می دانست و همواره در خواندن نماز از سایرین پیشی می گرفت. او اعتقاد داشت کارهای سخت در نامناسب ترین جو انسان از ایمان است همواره به تزکیه نفس می پرداخت. شهید رضا نادریان از دوران قبل از پیروزی انقلاب با شناخت کامل از اسلام مبارزات خود را علیه رژیم منحط پهلوی شروع کرد. بعد از شکوفائی انقلاب در دانشگاه شیراز تئوری افکار او جنبه عملی یافت و به عنوان بازوی نیرومند حزب الله با احزاب و گروه های چپ و راست به مخالفت برخاست، در دانشگاه ساعات فراغت را به بحث با دانشجویان می پرداخت به واقعیت انقلاب مانند یک معلم آگاهانه اشاره می کرد و در این راه خستگی ناپذیر بود، رضا تنها دانشجوئی بود که توانست با چپی ها و منافقاتی که ساختمان خوابگاه را به اشغال خود درآورده بودند و از پشت بام با سنگ و چوب به مردم حمله می کردند بپای میز بحث آزاد بکشاند و محیط را آماده برای ورود حزب الهی ها به صحنه نماید و با همکاری هم فکرانش آنها را بکوبد، در ابراز عقاید و افکارش و ارشاد و هدایت آنها مصمم و بدون تزلزل بود بطوری که در دانشگاه به عنوان ثابت قدم ترین دانشجوی پیرو خط امام معرفی شد. دانشگاه تعطیل بود و او سخت به این امر راضی، چرا که معتقد بود باید انقلاب فرهنگی کرد تا ریشه فساد و بی ایمانی و ظلمی را که سالیان سال از غرب و شرق در اندیشه ها رسوخ کرده است، ریشه کن کرد، در خانه، کوچه، بازار و خیابان در هر جمعی شمعی بود که میسوخت لکن علی وار می آموخت، تمام زندگیش پر بود از خاطرات، هر خاطره خود یک زندگی بود، یک افتخار بود.

معلمی بود فداکار که در یک دست چراغی از دین و تقوی و فضیلت و دانش و در دست دیگر کوله باری از مهر و عطوفت و گذشت و شعارش پاک زیستن، یکتاپرستی، پیرو ولایت فقیه بودن و جهاد فی سبیل الله بود. با تعطیل شدن دانشگاهها و شروع جنگ تحمیلی به تهران رفت و مدتی را در پادگان امام حسین به فراگیری سلاح های سبک و سنگین پرداخت و شایستگی خود را در این مورد نشان داد وی سپس از آنجا داوطلبانه عازم جبهه های نبرد شد و به جبهه دارخوین رفت و مدتها آنجا بود در آن زمان هنوز بنی صدر خائن فرمانده کل قوا بود و تنها آرزوی رضا فرماندهی امام بود که در این راه سرسختانه با روش بنی صدر مخالفت می کرد. همواره با تأمل و صبری عجیب به حل و فصل ابهامات می پرداخت، پس از مراجعت از جبهه به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و پس از مدتها خدمت در سپاه با داشتن آگاهی کامل عقیدتی، نظامی، سیاسی نزد دیگر برادران پاسدارش به واحد بسیج آمد و برای برادران عضو بسیج اردوی تابستانی و کلاس های تاکتیک و تخریب گذاشت و تجربه های ارزنده خود را که در جنگ عملاً آموخته بود و چه خوب آموخته بود، همچون معلمی ورزیده در اختیار بسیجی هائی می گذاشت که برای فراگیری فنون نظامی بفرمان امام به سپاه می آمدند. بکار خود عشق می ورزید ولی روح پرشورش او را وادار کرد که دوباره به جبهه برگردد و این برگشت نیز بعلت احتیاج جبهه ولایت فقیه به فرماندهی بود که به حق فرماندهی لایق در صحنه پیکار و پشت جبهه نبرد بود. افرادی که به جبهه اعزام می شدند نیز مدتی در آبادان آنها را آموزش می داد و آن وقت که تشخیص می داد از نظر عقیدتی و رزمی فردی کارآ شده بودند آنوقت آنها را بتدریج بخط اول انتقال می داد و عقیده داشت جان افراد خیلی بیشتر از مهمات ارزش دارد. رضا که برای خدا می جنگید و ماهها با دشمن ستیز کرد و در شکستن محاصره آبادان نقشی بسیار حساس داشت این بار به آرزوی خود که قاطعانه معتقد به شهادت بود رسید، شهادتی که پیروزی بزرگ اسلام بر کفر را به همراه داشت. شهید رضا نادریان یکی از یاران امام و فعال ترین افراد بود. دارای اخلاقی شایسته و اسلامی بود در کلاس های آموزش، افراد را به فراگیری آیه 75 از سوره توبه دعوت و ترغیب می نمود و می گفت باید اول از گناهان خود اظهار ندامت و پشیمانی کرده و از خدا طلب مغرفت نمائیم و آن و قت خود را تزکیه کنیم او هیچگاه وقت خود را به بطالت نمی گذراند، همواره فامیل و اعضای خانواده را جمع می کرد و به روشنگری می پرداخت. در جواب ما که پیشنهاد ازدواج به او کریم با قاطعیت گفت آنقدر احساس مسئولیت می کنم و آنقدر کارهای مهم و اساسی در پیشبرد انقلاب وجود دارد که نباید به فرع مسائل فکر کنم، می گفت بهترین ازدواج شهادت است همواره از جهاد می گفت و از ننگ شکست، یکی از مسائلی که او را رنج می داد و دل پرمهرش را به درد می آورد وجود شایعات بود می گفت به شایعات توجه نکنید، حق پیروز است و باطل رفتنی، شایعه سازان را جزء منافقین و مستکبرین قلمداد می کرد، می گفت آنکه انقلاب کرد همین ملت مستضعف بود و آنکه فشار کمبودهای ناشی از جنگ را تحمل کرد مستضعف بود پس در جامعه اسلامی ما جایی برای منافقین و مستکبرین نیست، رضا آنچنان در جبهه دشمن را زبون ساخته بود که بچه های جبهه به او لقب ضد تانک داده بودند، دشمن از ترسش آرام نداشت و خود را باخته بود، او همواره در دعاهای کمیل با خدای خودش راز و نیاز می کرد، رضا گاهی که فرصتی می یافت به روستاها می رفت و جلساتی برای تعلیم واجبات نماز و مسائلی که باید بدانند و تعلیم اسلحه و برگزاری دعای کمیل فراهم می نمود.

رضا یک جریان بود، زندگیش، عبادتش، اخلاقش، رفتار و کردارش همه درس بود چرا که درس چگونه زیستن را از آموزگار شهادت حسین (ع) آموخته بود رضا شهیدی از تبار پاکان، از دیار یاران امام حسین (ع) او انسانی بود که علی وار زیست و حسین گونه به لقاءالله پیوست در راه ایمان و عقیده جان خویش را هیچ میشمرد و کوچکترین تشویق و تزلزل به خود راه نمی داد همچون کوه سترگ و مقاوم در مقابل دشمنان خدا بود، و نرم و انعطاف پذیر در برابر دوستان و یاران، برای خودسازی اهمیت فراوانی قائل بود. اغلب روزهای دوشنبه و پنجشنبه روزه بود. رضا پس از حمله موفقیت آمیز سپاهیان اسلام علیه کفار عراقی و شکستن حصر آبادان بفرمان امام خمینی در ظهر روز دوشنبه 6 مهر ماه سال 1360 بعد از زدن 4 تانک دشمن ، هدف گلوله صدامیان کفار ناجوانمردانه قرار گرفت و در کنار شط آبادان به لقاءالله پیوست و جسد پاکش سه روز در کنار شط زیر آفتاب سوزان کربلای خوزستان بود تا برادران رزمنده موفق به آوردن جسد پاک شهید رضا به شهر آبادان و سپس به جهرم می شوند که در تاریخ جمعه 10 مهرماه در قطعه شهداء قبرستان رضوان به خاک سپرده شد، راهش پررهرو و یادش گرامی باد. رضا این بلند آوازه در خاک خفته، این قلب تاریخ و این راهگشای آزادی رفت و مسئولیت خطیر پاسداری از انقلاب را بر دوشمان نهاد و بر ماست که با اگاهی تداوم دهنده راهش باشیم. آری شهید رضا نادریان که آنی نام امام از زبانش قطع نمیشد آنچه کرد و آنچه در جبهه های جنگ تقدیم خدایش کرد تنها حدیث کوچکی از سپاس و شکرش بود و کوله بار 21 سال سپاس خویش را از خدایش صمیمانه و رضامندانه بدوش کشید تا سفری بس زیبا و پرشکوه داشته باشد. برادران، خواهران، در واپسین پیامش خطاب به شما چنین آمده است، با همه قدرت به بی ارزشی ها و پوچی ها پشت کردم و برای آنکه نگهبان خوبی برای اسلام و وطن اسلامی باشم با ظلم و ستم سخت و بی امان مبارزه کردم و سرانجام نیز کفر از پایم انداخت و کنون نوبت تست تا پرچم مبارزه بدست گیری و به نبرد تا آخرین دم حیاط با ظلم و فساد ادامه دهی، آری خواهر، برادر رضا اولین نبود، آخرین نیز نخواهد بود، رضا عاشق الله بود و ساکن بود در تبار خوب عاشقان ایران، سرزمین دلیران، همواره قلب مضطرب و پرهیجانش می تپید و می خواست از آشیانه اش راهی به بیرونی بگشاید به آنچه که تاریکی ها خبری نیست، از جهالت جداست، از خودبینی و خودخواهی اثری نیست آنجا که حق است و جز نور حق نییست و در این راه چه پرالتهاب و با حرارت بود تا در دنیایی دیگر در نور و یکرنگی متولد شود او رفت و کوله بارش را برای رهروان به امانت گذاشت.

روانش شاد و جبهه نبردش هر چه گسترده تر باد.

جوانمردی که مردانه زیست، پاسداری که متعهدانه خونش را در راه اسلام فدا کرد، دانشجوئی که با بینشی وسیع و آگاهانه قدم در راه شهادت نهاد. سراسر زندگیش ایثار و درس بود. مناجاتی که با خدای خود در سنگر جنگ علیه کفر جهانی می کرد خود مبین روح بزرگ و اندیشه این پاسدار جوانمرد است.

خاطره:

یکی از خاطره های به یادماندنی از شهید نادریان روز هفتم تیرماه سال 1360 شهادت مظلومانه آیت اله دکتر بهشتی و 72 تن از یاران امام خمینی (ره) بود:

بعد از رسیدن اخبار انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و شهادت شهید بهشتی، اعضای بسیج دانش آموزی (حدود 200 نفر) شرکت کننده در اردو را فرا خواند، گفت: بچه ها، دوستان عزیزم، ما به سهم خودمان پشیمانیم که چرا شخصیت علمی و مدیریتی و تشکیلاتی ایشان را تبیین نکردیم؟ (با حالت گریه) حال وظیفه اول ما عزاداری و بعد از آن ادامه راه عملی او که دقیقا در خط ولایت فقیه بود، سپس خود ایشان جلو هیئت و همه اعضای اردو با شور و حال وصف ناشدنی، پشت سر ایشان به صورت دایره ای بر سر و سینه می زدند و شعارهای انقلابی از قبیل: بهشتی، بهشتی، با خون خود نوشتی، یا مرگ یا شهادت، هیهات منا الذله، مرگ بر منافق و بنی صدر بعد از حدود نیم ساعت عزاداری بیانیه ای مبنی بر ادامه راه شهید بهشتی و اعلان وفاداری به خط امام، قرائت شد. خاطره دیگری که از شهید نادریان داریم این است که در اردوگاه تنگ تادوان خفر، زمان برگزاری اردو مصادف شده بود با سمینار معاد، ما موفق شدیم بعضی از شخصیت های شرکت کننده را از جمله مرحوم آیت اله مشکینی و ... به اردو دعوت نماییم. شهید رجایی به علت ضیق وقت نتوانست شرکت نماید اما به ما قول داد که در اولین فرصت در تهران شما را خواهم دید. دو هفته بعد تعدادی از بسیجیان را در قالب اردوی تفریحی ـ زیارتی به تهران بردیم، عصر همان روز تلفنی با ایشان صحبت کردیم و قول قبلی را یادآوری نمودیم، ایشان بلافاصله قبول کردند و محل استقرار ما را سوال نمودند، حدود یک ساعت و نیم بعد به همراه دو یا سه نفر در جمع ما حاضر شدند. چون برادران برای احوال پرسی هجوم می آوردند، شهید رضا به جلو آمد و گفت بچه ها به نوبت، اول خودم بعد شما، شهید رجایی می فرمود بچه ها خیال می کنند گردن من پلاستیکی هست (بگذریم که شخصیت رده اول کشور با یک تلفن و یادآوری، به قول خود عمل نمود و این بزرگترین درس اردوی ما بود) شهید رضا یک دستگاه موتور پرشی نیز از شهید رجایی هدیه گرفت برای بسیج و در اکثر اردوهای بعدی خود ایشان از آن استفاده می کرد.

شهید رضا هم مربی تاکتیک و رزم انفرادی، هم مربی عقیدتی و بصیرتی و هم مربی اخلاق و در یک کلام آچار فرانسه بسیج بود. ایشان فردی منظم با همت و پاک دامن و اراده ای پولادین در برابر مشکلات، ولایتمدار در قول و عمل، متواضع و مصمم و جدی در برنامه های نظامی بود. به نماز اول وقت و جماعت اعتقاد قلبی داشت و دانش آموزان را نیز به آن ترغیب می نمود. یادش گرامی، راهش پررهرو و با همرزمان خود با شهدای کربلا محشور شود، انشاءاله.

خاطره همرزم شهید نادریان ، خلیل رستگار :

شهید نادریان و همکاران شهید او از جمله شهید خلیل مطهرنیا، شهید حاج علی اکبر رحمانیان و شهید محسن دوراندیش از مسئولین واحد بسیج شهرستان جهرم و از مربیان برجسته بسیج بودند. این شهدای والامقام که رضوان و رحمت خداوند بر روح بزرگ آنان باد علاوه بر اینکه مربی اسلحه شناسی، تاکتیک و رزم انفرادی بودند دارای حلم، بردباری، حیا، پاکدامنی و عفو و گذشت بودند. به عبارت دیگر خداوند آنها را عزیز کرده بود و افتخار بسیج جهرم به این است که پایه گذار آن چنین مربیان برجسته، باصفا، مخلص و متقی بوده است، بدون اغراق این عزیزان سفر کرده به بسیج جهرم زینت بخشیده بودند.

شهید نادریان به کارهای اردویی علاقه فراوانی داشت، در اردوگاههایی که ایشان حضور داشت جذبه و ابهت نظامی با نماز جماعت اول وقت و دعا و توسل همراه بود. با اعضای بسیج یکدل و یکرنگ بود، به دلیل قاطعیت و تواضع بیش از حد در دل آن ها جا داشت. در خشم های شبانه بسیار دقیق عمل می کرد. ضمن رعایت مسایل ایمنی با هیچ کسی شوخی نداشت و بعد از سخت گیری های فراوان و تمرینات گوناگون رزم شبانه، با قرائت دعا و حلالیت خواستن، سختی ها را از دل شرکت کنندگان بیرون می آورد.

فضای سیاسی آن زمان اختلافات بین سران قوا و توصیه های امام خمینی (ره) مبنی بر وحدت، همدلی و صفا و صمیمیت بود، ایشان در کنار کلاس های نظامی مسایل اعتقادی و سیاسی و فکری و بصیرت افزایی را نیز چاشنی کلاسها می کرد. عملیات روانی دشمن فضای جامعه به خصوص دانشگاه و آموزش و پرورش را مسموم نموده به طوری که علناً بر علیه شهید مظلوم استاد بهشتی شعار می دادند، طوری وانمود شده بود که بهشتی طرفدار غرب و بنی صدر اسلام شناس واقعی است. در این فضا مربیان صادق بسیج از جمله شهید نادریان نقش موثری در تنویر افکار جامعه و شناخت سره از ناسره داشتند.

در کلاس های بسیج مسایل عقیدتی و سیاسی روز از جمله مبحث ولایت مطلقه فقیه و بخصوص تبعیت صادقانه از آن را مورد توجه قرار می دادند.

برای اطلاعات بیشتر به وصیت نامه شهید مراجعه کنید.

عکس های شهیدغلامرضا نادریان جهرمی:

زندگی نامه شهید محمد باقر ابراهیمی


شهید محمد باقر ابراهیمی متولد سال 1344 از روستای محمود آباد کربال بخش زرقان از توابع شهر شیرازمیباشد.ایشان پس از طی دوران طفولیت در سن 7 سالگی وارد مقطع ابتدایی شد.پس از اتمام این دوره برای ادامه تحصیل به مرودشت عزیمت نمود ولی بدلیل فقر مالی درس را نیمه رها کرده به روستا بازگشت و کمک کار پدر در کشاورزی شد. وی یکی از فعالان انقلابی بود. پس از پیروزی انقلاب و آغاز جنگ تحمیلی با اصرار زیاد رضایت پدر را گرفته و راهی دوره ی آموزش شد.پس از آن رهسپار جبهه شد.این بزرگوار در تاریخ دهم مرداد سال 1362 در عملیات پیروزمندانه والفجر2 در منطقه حاج عمران عراق به شرف شهادت نائل گردید.

همزمان با هفته بسیج ، بسیجیان و پایوران و مردم در نمازجمعه شهرستان شرکت کردند.


همزمان با هفته بسیج ، بسیجیان و پایوران و مردم در نمازجمعه شهرستان شرکت کردند. در حاشیه نمازجمعه مشاوره دینی توسط پایگاه مقاومت بسیج طلاب جواد الائمه(ع) و برپایی ایستگاه سلامت به همت بهدای سپاه ،بسیج دانشجویی،و بسیج جامعه پزشکی برگزار شد.

نشست خبری با حضور فرمانده سپاه ناحیه اقلید و جمعی از اصحاب رسانه درسپاه اقلید برگزار شد.

به گزارش روابط عمومی و تبلیغات سپاه اقلید،نشست خبری با حضور فرمانده سپاه ناحیه اقلید و جمعی از اصحاب رسانه درسپاه اقلید برگزار شد. در این نشست سرهنگ پاسدار موسی زارعی فرمانده سپاه ناحیه، ضمن تسلیت به مناسبت ایام سوگواری سیدالشهداء(ع) به کلیات برنامه های هفته بسیج که شامل: هدف ،سیاست ها،رویکرها و جدول روز شمار است اشاره کرد و گفت:سی و ششمین سالگرد گرامیداشت هفته بسیج با هدف: تبیین و جایگاه بسیج در تقویت اقتدار ملی و جلوگیری از نفوذ دشمن و شعار محوری هفته بسیج:بسیج دست قدرت خدا و سیاست ها عبارت اند از: تقویت  روحیه استکبار ستیزی،ایستادگی و مقاومت2-تبیین اقتصاد مقاومتی و معرفی بسیج در توسعه آن3-نمایش اقتدار و آمادگی بسیج4-تبیین توانمندی ها و ظرفیت های بسیج در جلوگیری از نفوذ دشمن است.

 ایشان در ادامه رویکردهای هفته بسیج را تبیین کرد و گفت: 1- جذاب ،متنوع و پرشور بودن برنامه های بسیج برای مخاطبان2- فراگیری برنامه ها برای  آحاد مختلف جامعه با بهره گیری از ظرفیت  پایگاه ها و کانون ها 3-بهره برداری حداکثری از کلیه ظرفیت رسانه ها ی دیداری ،شنیداری،مکتوب و سایبری4-بهره گیری از ظرفیت و توانمندی نخبگان بسیج در تبیین و جایگاه بسیج5-استفاده از ابتکارات،نوآوری ها و خلاقیت ها در برنامه های هفته بسیج6-بهره گیری از تقارن ایام اربعین حسینی(ع) با هفته بسیج7-معرفی فرهنگ جهانی بسیج8-حضور قوی تر اقشار و متخصصین در برنامه های هفته بسیج9-استفاده حداکثری از ظرفیت دستگاه های دولتی و تشکل های مردم نهاد در برگزاری برنامه های هفته بسیج .

 سرهنگ زارعی جدول روز شمار هفته بسیج را برشمرد و گفت:  اولین روز هفته بسیج ،جمعه 29 آبان ماه برابر( با 8 صفر) ،بسیج، ولایت و انتظار، دومین روز شنبه 30آبان ماه برابر با (9 صفر) بسیج ،بصیرت و استکبار ستیزی، سومین روز یکشنبه 1 آذر برابر با (10 صفر)، بسیج ،خودکفایی و اقتصاد مقاومتی چهارمین روز دوشنبه 2 آذر برابر با 11( صفر )روز بسیج دانشجو و طلبه، بسیج خودباوری و جهاد علمی، پنجمین روز از هفته بسیج سه شنبه 3 آذر برابر با( 12 صفر) بسیج ،خانواده و سبک زندگی اسلامی، ششمین روز از هفته بسیج چهارشنبه 4 آذر برابر با 13( صفر)، بسیج ،وحدت و بیداری اسلامی و هفتمین روز از هفته بسیج 5 آذر برابر با (14 صفر) روز بسیج مستضعفین،بسیج ،ایثار و شهادت.

 فرمانده سپاه اقلید در پایان به تشریح برنامه های مختلف هفته بسیج پرداخت  و گفت: بیش از 200  برنامه همزمان با سراسر کشور در شهرستان اقلید برگزار می شود از جمله:دیدار با امام جمعه شهرستان،برگزاری نشست های بصیرتی با موضوعات اقتصاد مقاومتی و استکبار ستیزی در کلیه رده ها، دیدار با خانواده معظم شهداء،ایثارگران و جانبازان،برگزاری یادواره های شهدای محلی و شهدای اقشار مختلف بسیج،اجرای مسابقات ورزشی ،فرهنگی در سطح حوزه ها و پایگاه های مقاومت،افتتاح طرح های اقتصاد مقاومتی و محرومیت زدایی در نقاط مختلف شهرستان،اجرای برنامه های مختلف فرهنگی جهت حلقات صالحین (هیئت های منتظران موعودو .....)،راه اندازی ایستگاه سلامت در مصلای نمازجمعه ،کوهپیمایی بسیجیان و اجرای برنامه های آمادگی رزم یگانی گردان ها بیت المقدس بسیج،اعزام تیم های پزشکی و بهداشت به مناطق محروم جهت ارائه ویزیت رایگان،اجرای کارگاه آموزشی شوراهای حوزه و پایگاه مقاومت بسیج شهرستان،تقدیر از خبرنگاران بسیجی شهرستان،برگزاری همایش یادگاران 8سال دفاع مقدس در حوزه های روستایی،حضور گسترده و سازمان یافته بسیجیان و گردان های بیت المقدس در نما زعبادی سیاسی جمعه    و ......... می باشد.